Thursday, September 30, 2004

گلد کويست



آخ جـــــــــــــون , ميدونيد چرا آخ جون ؟ چون قوه قضاييه فعاليتهاي نمايندگيهاي وابسته به شرکت گلدکويست رو غير قانوني اعلام کرد و يا به عبارت ساده تر همشون رو کرد تو گوني و آقا تعطيل .
آي چقد اين رفيقاي من رو مخ من کار کردن تا مخ من رو بزنن تا ازشون برگ بخرم , باور کنيد که سه تا از رفيقام عين خوره به جونم افتاده بودن و آقا چنان از اين گلدکويست تعريف ميکردن که انگار هر کي بخره همين فرداش ميلياردر ميشه و بنده خداها خودشونم کلي بابت اين قضيه پول خرج کرده بودن و حالا دلم واسشون کبابه , هر چند که به نظر من حقشون , آدم نبايد انقد ساده باشه , اگه پول در آوردن به اين راحتي بود که الان تو دنيا يه دونه فقيرم نمي بايستي ميداشتيم .
از اولشم معلوم بود که اين گلد کويستم مثل اون قضيه چن سال پيش شرکت پنتاگوناست , اون پنتاگونام بعد از يه مدت که اسم و رسمي در کرد و کلي پول به جيب زد کلاه برداري کرد و دست هيچ کسم واسه داد خواهي به جايي بند نبود .
بخدا عقلم چيز خوبيه والا , هر وقتم آخه به اين دوستام ميگفتم که تا حالا سود به کسي داده ؟ اونام پر رو پر رو ميگفتن آره فلاني انقد گرفته در صورتي که اون طرف فقط مقدار بسيار ناچيزي از شرکت دريافت ميکرده و هيچ کس رو پيدا نمي کنيد که کل پولش رو دريافت کرده باشه چه برسه به سودش .
حالا اين بماند که اين آقايون ساده با اين کار باعث شدن کلي ارز اونم در قبال هيچ از کشور خارج بشه , من موندم اينا اين مخاشون رو آکبند واسه کي اينجوري کنار گذاشتن , هـــــا ؟


* پارا المپيکم با قهرماني اين چشم بادومياي چيني تموم شد و کاروان ما هم برگشت , راستش دلم واسشون خيلي ميسوزه , نه تنها واسه کاروان معلولين ايران , بلکه واسه همشون .
آخه بنده خداها خيلي مظلومانه کار کردن و تو دنيا کسي به اون صورت تحويلشون نگرفت , اون از بي صدا رفتن و بي صدا برگشتنشون , اون از مسابقه دادن تو ورزشگاهاي خالي و اينم از پاداشهاي ناچيزشون , واقعا اين ظلمه , مگه اين بنده خداها چيشون از ما کمتر که بايد اينقدر مظلومانه کار کنن ؟
يه ورزشکار سالم که با هزار ادعا و توقع ميره و بي نتيجه بر ميگرده و تازه کليم طلب کاره و هزار تا هم بهونه مياره ولي اين بنده خداها ... .
تو المپيک ما 6 تا مدال گرفتيم که فقط از طرف تربيت بدني در مجموع بهشون 540 ميليون پاداش دادن و حالا اين بماند که کلي سکه و چن تا ماشين هر کدومشون از جاهاي ديگه هم دريافت کردن ولي ما از پاراالمپيک 23 مدال گرفتيم و قرار شده که تربيت بدني همون 540 ميليون رو بين اينا تقسيم کنه و يعني جايزه 6 نفر برابر با جايزه 23 نفر و مطمين باشد از جاهاي ديگم هيچکي پيدا نميشه که يه گوشه چشمي هم به اين بنده خداها بندازه .
خدايا واقعا شکرت ميگم واسه خاطره سلامتي که بهم عطا کردي و کمکم کن که هيچ وقت بين يه آدم سالم و يه معلول فرق نذارم .


* راستي چن روزه مي خوام به يکي از دوستام يه تيريک بگم ولي يادم ميره , آخه يکي از بچه هاي بلاگر که بهشم لينک دادم چن وقت پيش زد به سيم آخر و بلاگش رو تعطيل کرد , راستش روزي که اين خبر شنيدم داشتم شاخ در مياوردم چون من بلاگري رو نديدم که به اندازه اون وبلاگش رو دوست داشته باشه و واسش وقت گذاشته باشه ولي در هر صورت بازم برگشته و دوباره شروع به نوشتن کرده , پس منم به اين نازنين ميگم : وکيل عاشق بازگشتت گرامي .

Monday, September 27, 2004

بوي ماه مهر


* اول اينکه شرمنده که تازگيا يه خورده دير به ديرآپديت مي کنم و حالا نشينيد واسم حرف در بياريد که بابا اين شازده هم اصلا به روز نيست و از اين حرفا که به حق من خداوندگار هر چي آپ تو ديتم ولي باور کنيد خفن سرم شلوغه .بگذريم ...تابستونم با تموم خاطرات و سختياش و گرماش تموم شد و رفت و شد مهر , راستش همين که مهر ميشه و ساعت رو به حالت عادي بر ميگردونن و زودي شب ميشه آدم فک ميکنه که بيشتر دلش ميگيره , نمي دونم شما هم يه همچين احساسي داريد يا نه ولي من از بچگي هم از پاييز و زمستون واسه خاطر اين کوتاه بودن روزشون زياد خوشم نميومده .با اين که من زاده پاييزم ولي هيچ فصلي بهار نميشه , من عاشق بهارم , راستي هيچ دقت کرديد تا حالا ؟ نمي دونم چرا اکثر دخترا عاشق پاييزن و وقتي پاييز ميشه همشونم يه جورايي شاعر ميشن !!! واقعا عجيب نه ؟اين روزا همش صحبت از مدرسه و خاطره روز اول مدرسه بود و باز من واسه خاطر اين خاطره روز اول مدرسه کلي حرص مي خوردم , آخه ميدونيد چرا ؟ چون من از روز اول مدرسه هيچ خاطره اي ندارم !آخه اصلا من روز اول مدرسه به مدرسه نرفتم تا که بخوام ازش خاطر ه اي به ياد داشته باشم , خوب حالا نمي خواد بهم هرهر بخنديد که روز اول به مدرسه نرفتم , تو خودت که روز اول رفتي چه گلي به سر مامان و بابا جونت زدي که من بخوام بزنم , سر و ته هممون يه کرباسيم , آره قربونش .ولي از اين حرفا گذشته اين واسه خودمم سوال شده که اصلا چرا من روز اول به مدرسه نرفتم , نه اينکه فک کنيد از اين بچه سوسولاي ترسو بودم که گريه کردم و نرفتما , نه , من به جون اُدم اِند هر چي شجاعتم ولي هر چي به اين مخ مبارک فشار مياوريم و نازش را ميکشيم و قربون صدقش ميرويم نامرد ناز مي نمايد و به ما نميگويد که ما چرا در روز اول مدرسه بر سر آن نيمکتهاي زيوار در رفته جلوس ننموديم ! حيف که حال نداريم وگر نه سر فرصت حال اين مخمان را بد ميگرفتيم تا آدم شود و واسه ما يکي ناز ننمايد .هر چند که اون زمون روز اول و دوم و آخرشم هيچ فرقي به حال بچه ها نداشت و مثل الان نبود که قربون صدقه بچه ها برن و از تو باغ گل و بلبل ردشون کنن و واسشون جشن بگيرن و واسشون دفتراي قشنگ قشنگ بخرن .اون زمون ما که اواخر دهه 60 بود کسي اصلا ما رو مهال نميکرد و يه دو تا دفتر کاهي ميدادن دسمون و ميگفتن 10 صفحه بنويس بابا نان داد تا نفست در بياد .هي , هي , کودکي کجايي که يادت به خير .ولي خداييش اول مهر خيلي حال ميده , اول مهر که ميشد آقا هر سال با خودم عهد ميکردم که نه به خدا اين ترم خفن درس مي خونم و آقا يه هفته اول بلا نسبت شما عين خر درس مي خوندم و جزوه هاي هفت رنگ نوشتم رو ميديدي حال ميکردي ولي همين که 2 هفته مي گذشت روز از نو روزي از نو , نه ديگه جزوه مينوشتم و نه درس مي خوندم و آقا اي ول شيطنت و باور کنيد که يه خوردشم تقصير اين رفيقاي نابابمم بود که ما رو اغفال ميکردن وگرنه شما ها که مي دونيد من چقد گلم و حالا اين بمونه که خودم از خدام بود يکي اغفالم کنه.البته فک نکنيد که من بچه تنبلي بودمـــــا , تنبل نبودم ولي به غير ابتدايي که هميشه شاگرد ممتاز بودم بعدها هميشه جزوه 7 و 8 نفر اول کلاس بودم ولي ديگه هيچ وقت خر خون کلاس نبودم و تو طي سال که اصلا درس نمي خوندم ولي امان از شباي امتحان , يادش به خير , عين چي درس مي خوندم , حتي بعضي وقتا ميشد که در طول هفته 5 و 6 ساعت بيشتر نمي خوابيدم و يادمه سال سوم دبيرستان امتهان اقتصاد و حساب ديفرانسيل پشت سر هم بودن و وقت نبود , باور کنيد تو 3 روز فقط 2 ساعت خوابيدم و وقتي امتحان رو دادم داشتم ميمردم از بي خوابي , واقعا چه روزايي بود , درسته سخت بود ولي يادش به خير .تو دانشگام وضعيتم همين بود و بازم آدم نشدم و خودمون رو سپرديم به خدا .خوب ديگه خاطره بسه .
* راستي , مي خوام دو تا کار بزرگ رو با هم انجام بدم , نمي تونم بهتون بگم چه کاري چون يه رازه ولي مي خوام ازتون خواهش کنم تا مي تونيد واسم دعا کنيد جون اين دو تا کار با سرنوشتم در ارتباطن , اصلا درس و مشق رو ول کنيد و صبح تا شب بشينيد واسم دعا کنيد , قربونتون برم من .

Sunday, September 19, 2004

امروز


امروز

* جنگ تمام عياري که مرتضوي با اينترنت شروع کرده، آخرين جنگ او است که اگر آنرا برنده شود، ديگر اثري از آزادي بيان در سرزمين ايران نخواهد ماند .
اما خوشبختانه ما مي‌ةوانيم به کمک همديگر به آساني او را شکست دهيم . او مي‌خواهد صداي وب‌سايت‌هاي اصلاح‌طلب به گوش کسي در داخل ايران نرسد و اگر از پس اين کار برنيايد شکست خورده است .
پس بهترين راه کمک به اين موضوع پخش کردن خبرهاي وب‌سايت‌هاي امروز و بامداد، به هر شکل ممکن است .
ساده‌ترين راه آن کپي و پيست کردن عين مطالب آنها يا برگزيده‌‌شان در وب‌لاگ خود است که مي‌دانم ممکن است براي وب‌لاگ‌نويسان شناخته‌ شده‌ي ساکن ايران سخت باشد، ولي کساني که ناشناسند يا در ايران زندگي نمي‌کنند مي‌توانند نقش بزرگي بازي کنند .
شبکه‌ي چند ده هزارتايي وب‌لاگ‌هاي فارسي، در مجموع از تمام روزنامه‌هاي فارسي زبان، خواننده‌ي بيشتري دارد و اگر از آن براي شکست‌دادن دشمنان آزادي بيان در ايران استفاده نکنيم، فرصتي تاريخي را از دست داده‌ايم .
بنابراين پيش‌نهاد مي‌کنم روز دوشنبه‌ي آينده، هر کس که امکانش را دارد، چند خبر را به انتخاب خودش از وب‌سايت‌هاي امروز و بامداد بردارد وبه همراه لينک‌هايي مشخص به منبع آنها، در وب‌لاگش بگذارد .
من البته يک کار ديگر هم مي‌کنم که اگر شما هم دوست داشتيد بکنيد , کار سمبوليک جالب خواهد بود : اسم وب‌لاگ‌مان را براي يک روز به « امروز » تغيير دهيم .
: برگرفته از وبلاگ هودر :
« حمايت از اين مطلب »


* دهانت را مي بويند
مبادا که گفته باشي دوستت دارم
دلت را مي بويند
مبادا شعله اي در آن نهان باشد
روزگار غريبيست نازنين

و اينک اي فرزند آريا سرزمين , تو ميراث دار بيرق کاوه آهنگري , پس به پاسداشت آن بزرگ مرد و يلان اين مرز و بوم تو نيز همت نما که اين بار بيرق در دستان توست .
هشيار باش که نيفکني بر زمينش که آن نماد غرور اين ملت است , پس آگاه باش و چشم بگشا که کار خطيري در پيش داري .
تو نيز بهتر از هر کس خود داني که به آب و خاک اين کهن سرزمين مديوني , پس دين خود را اَدا کن که فرصت تنگ است , پس کي خواهي از خواب برخيزي , خفقان تا سر رسيده است پس بيدار باش که بيش از اين غرق نگردي که سستي تو بس گران خواهد گذشت بر ملت .
اي فرزند , امروز شو .

گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

حيوونکي گوگل

google



نمي دونم اخبار شبانگاهي پريشب شبکه 3 رو ديديد يا که نه ؟ تو اين اخبار يه گزارشي درباره يه سايتي که بي شک همتون ميشناسيدش پخش شد که اونم سايت گوگل خودمون بود .
تو اين گزارش گزارشگر عزيز گوگل رو گرفته بود به باد تمسخر و استيضاح و مي گفت از وقتي که گوگل توسط جي ميل که مطعلق به گوگل داره فضاي 1 گيگابايتي واسه ميل ميده , تموم نامه هايي که کاربرا واسه هم ميفرستن رو چک ميکنه و به قول ايشون با اين کار به حريم خصوصي افراد تجاوز ميکنه , بچگي گوگل .
ايشون باز اضافه کردن که از موقعي که گوگل قدرت تازه گرفته هدفي جز جاسوسي نداشته و نميشه باور کرد که صرفا فقط با يه سري تبليغات بتونه هزينه سرسام آور اين پروژه رو پاسخگو باشه ( خداييش اين يه قلم رو هستم و خودم موندم چه جوري اين همه پول رو در مياره ) .
حالا من به اين کار ندارم که حرف اين جناب درست بوده و يا غلط ولي هممون خوب ميدونيم که گوگل چه خدمتي داره به همه ميکنه و کسي رو پيدا نمي کنيد که از اين سايت بهره اي نبرده باشه , از ابر موتورهاي جستجوگرش گرفته تا جي ميل 1گيگيش , از بلاگسپوتش گرفته تا اون اورکات که قربونش برم , يه ماهه جماعت ايرونياي عزيزما که عاشق امور خيريه دوس دختر دوس پسر بازي هستن توش مقام سوم رو کسب کردن , بابا اي ول خودمون , خداييش تو عشق وعاشقي دست همه رو از پشت چارچنگولي بستيم .
در صورتي ما ميتونيم از اينکه گوگل چرا داره به ايميلهاي ما ديد ميزنه دلگير باشيم که پولي بابت ابن فضا پرداخت کرده باشيم ولي وقتي ما داريم بدون پرداخت کوچيکترين هزينه اي از بهترين امکانات استفاده ميکنيم پس حق اعتراضيم نميتونيم داشته باشيم هر چند که من اين قضيه سرک کشي گوگل به ميلها رو خيلي قبول ندارم .
اين قضيه تنها زموني داراي اهميت ميشه که اين ميلها توسط يک هوش انساني و نه يک هوش مصنوعي مورد بازبيني قرار بگيره و هممون ميدونيم که اين غير ممکنه که اين همه کاربر و اين همه ميل رو توسط انسان چک کرد .
اين ميلها فقط توسط هوش مصنوعي و اونم به اين صورت که اين ربوتها تنها نسبت به بعضي از کلمات حساسيت نشون ميدن چک ميشه و اينطور نيست که ميليونها کاربر زير ذره بين قرار بگيرن .
بهتره ما به جاي اين بهانه هاي بچه گانه که از هر چي که به آمريکا نسبت داده ميشه اشکال تراشي کنيم , سعي بر ابن کنيم که کار خودمون رو پيش ببريم و ثانيا کسي ما رو مجبور به استفاده از گوگل نکرده و اگه واقعا ميخوايم از امنيت برخودار بشيم فقط کافيه يه خورده پول خرج کنيم تا اينکه يقه ديگرون رو بچسبيم .
آهان , و راستي ثالثا , آخه تا حالا کدوم آدم عاقلي رو ديدي که نامه مهرمانه رو بخواد با ميل بفرسته که بعدشم بخواد غصه امنيتش رو بخوره پس اين بهانه ها همه بچگونست ( اينم فتواي اعلاحضرت شازده , بريد حال کنيد !) .

* راستي , هیچ می دونستيد قلب بوش تو شکمش هستش , به خدا راس ميگم , اگه باور نداری خوب برو اینجا ببين .
وا , این گوگلم که سرنگون شد .

من که فک نمي کنم آدم به بی کاري اين سازنده اين صفحه پيدا کنید , به نظر شما چقد واسه ساختن این صفحه ایشون وقت گذاشتن .

بخور بخور , یالا بخور .

Wednesday, September 15, 2004

سپتامبر


11septamber


روزهاي زيادي از واقعه اون هواپيما بازي 11 سپتامبر ميگذره ولي هنوز اون آتيشي که واسه خاطر اون برج دوقلوها روشن شد هنوزم خاموش نشده .
راستش نه ميشه اين وسط به حرف تلويزيون و سران خودمون که پدر کشتگي با آمريکا دارن اعتماد کرد و نه ميشه باور کرد که اين کار به اين بزرگي بدون دخالت آدماي بزرگ تو آمريکا انجام شده باشه .
مگه ميشه اين کار رو فقط به فردي به نام بن لادن ارتباط داد ؟ مگه ميشه باور کرد که يه هواپيماي مسافرتي اونم تو آمريکا با اون قدرت اطلاعاتي و امنيتي دزديده بشه و با اون سرعت و دقت بزنه تو برجاي دوقلو و اونو از وسط قارچ بزنه .
در هر صورت اين بهانه اي شد واسه 2 جنگ افغانستان و بعدشم عراق و علاوه بر اين خط و نشونايي که کشورا بعد اين ماجرا واسه هم کشيدن .
ولي بهتر خودمونو گول نزنيمم و اعتراف کنيم که کلي از تصميمات آمريکا واقعا غلط و يا بهتر بگو تندروي بوده و همش زير سر اين بوش کودن سگ پرست بوده که موندم مردم آمريکا چه جوري اين يارو رو به رياست جمهوري يه کشور قدرتمند انتخاب کردن , هر چند که انتخابشم سوال برانگيز بود و هنوزم خيليا اعتقاد دارن که اين الگور بود که برنده اون مسابقه 4 سال پيش بود و حالا اين بار دموکراتا يکي ديگه رو فرستادن که تو جنگ پرستي دست کمي از اين بوش نداره .
هر چي هست اين وسط ماييم که مونديم حرف کي رو باور کنيم .
اي بابا , اصلا به من چه .

* و آن هنگام که چشم گشادم و جهاني پر هياهو , جهاني ظلم , گويند حق و کشند حق , گويند حق و مرد اناالحق گو را به دار آويزند , گويند عدالت و زير خربارها دروغ دفن کنند عدالت را و من و تو روزگار سپري کنيم و ما عوض شديم و زمانه نه , از کودکي پاک به آدمي ناحق بدل گشتيم و گوييم حق و ريشخند زنان چه آسان به ملعبه گيريم حق را به زير شلاق زمانه , کودکي , چه واژه زيبايي , آه که چه دور گشته ايم از آن روزگار و خود غوطه وريم در منجلاب , خدايا ! کي فرا خواهد رسيد زمان تولد دوباره من , روزها را ميشمرم به آن اميد که دوباره جنيني گردم و تکامل يابم و اين بار آگاه چشم به هستي گشايم , پاکِ پاک , نازنين محمدم تولدت مبارک , اميد بر اين دارم که سالروز تولدت نقطه شروعي باشد براي تو نازنين که همسان ما نباشي و غير ما گردي , آن گونه زندگي را حول حق گو و پيش رو که در خور تو باشد و به زير آوري چرخ نيلوفري را , در روز تولدت بوسه اي از سر مهر بر گونه ات فرستم و آرزويي جز خوشبختي و شادکامي برايت ندارم و اميد بر اين دارم که تو را در اوج بينم و لاغير , شاد زي نازنينم .

Monday, September 13, 2004

مهمان مامان


اولندش که اي ايهاالناس ما بازگشتيم پس به حضور آييد تا افتخار شرفيابي عطا نمايم شما را .
واي که دلم واستون چقد تنگ شده بود , ميدونم , خودم خوب ميدونم بيشتر از اينکه شما دلتون واسه من تنگ بشه اين دل کوچولوي من که واسه شما نازنينام تنگ ميشه و بال بال ميزنه , وبلاگم خواننده زيادي نداره ولي دلم واسه همون چن نفري که از سر لطف و صفاشون بهم سر ميزنن خيلي تنگ ميشه .
راستش مي خواستم تو زموني که مسافرت بودم يه چيزايي بنويسم ولي خوب وقت نشد و اين فاميلامون خوب ما رو اين چن روزه مشغول کردن .
در کل بد نبود و جاي همتون خالي .
راستش بخوايد من عاشق مسافرتم و هيچي رو تو زندگي به اندازه مسافرت دوست ندارم و هميشه دوس دارم يا خونمون مهمون بياد يا خودم مهموني برم .
در کل چيزي که بهم ثابت شده و شايدم بگيد که حرفم خرافاته ولي باور کنيد که متولدين آذر تفريبا همشون عاشق مسافرتن و من يکي توشون ديگه نوبرم .
دومندش رو مي خوام از فيلم مهمان مامان شروع کنم که اين فيلم رو با کل فاميل يعني با شازده هاي ديگه تازه ساعت 2 نصفه شب شروع کرديم به ديدن , جالب اينجا بود که بعد فيلم مارمولک که از رو پرده سينما گرفته شده مثل اينکه ملت عادت کردن که فيلماشون رو به اين صورت تماشا کنن چون اين يکي هم از رو پرده فيلم برداري شده بود و خودتونم که ميدونيد که اين فيلم هنوز رو پرده سينماست و خدا ميدونه که اين کار چه ضرري به کارگردان و تهيه کننده اين فيلم و امثال اون ميزنه .
خوب ديگه چه ميشه کرد , ايروني هستيم و ايروني جماعتم که تو اين دوره زمونه نافش رو با دزدي بريدن , البته اين رو هم نبايد فراموش کنيم که وضع نابسامان و يا بهتر بگم افتضاحه مملکت که مردم رو وادار به دزدي کرده , بگذريم چون گوش شنوايي واسه شندين درد مردم نيست .
اين فيلم خيلي با مزه بود و اگه نديدينش پيشنهاد ميکنم که حتما ببينيد چون مرهمي ميتونه باشه واسه زخمهاي روزگار و مطمين باشيد که حتما شما رو وادار به خنده ميکنه .
ماجرا مربوط ميشه به مردم عامي , مردمي که خوب ميشناسيم و باهاشون و تو بينشون نفس مي کشيم .
اين فيلم در کنار داستان طنز خودش با زبون بي زبوني وضع طبقه نود درصدي مردم ايران رو نشون ميده .
آره , وضع نود درصد و نه وضع اون ده درصد مرفح و آغازاده و عمامه به سر رو .
نشون ميده که مردم ما واسه يه لقمه نون چي ميکشن و تنها دلخوشيشون تو زندگي ترانه هاي اون ور آبي و معرفتشون که به داد هم ميرسن .
به هم کمک ميکنن , نه واسه خاطر اينکه از زندگي واقعا لذت ببرن , بهم کمک مي کنن صرفا واسه اين خاطر که بتونن زنده بمونن .
اينجا يه جور جنگل , بايد واسه زنده موندن تلاش کني .
زندگيشون شده شرمندگي جلوي زن و بچه و همسايه و دلخوششيشون شده رقص و ترانه نازي جون .
تا اينجا اولندش و دومندش بود , پس بريم سر سومندش .
سومندش که من از شما دوستان ميخوام تقاضا کنم که بهم جواب بديد که اين جناب جاسبي يا همون حضرت آقاي رييس دانشگاه آزاد که به مانند ماري دور طلاي هنگفتي به نام دانشگاه آزاد مانند ماري حلقه زده اين پولا رو چي ميکنه و چرا کسي پيدا نميشه که از ايشون بازخواست کنه و بپرسه اين ميلياردها پول که از مردم بدبخت ميگيري چي ميشه و چرا هر سال اين همه افزايش شهريه داريم ؟
امسال هيچ ميدونيد اين حضرت آقا شهريه رو چقدر کردن ؟ شهريه ثابت شده 196 هزار تومن و شهريه هر واحد عملي 43 هزار تومن .
بخدا خيلي بدبختيم , خيلي , هيچکيم صداش در نمياد .

Thursday, September 02, 2004

عذاب وجدان



تا يکي دو ساعت ديگه آخرين کلاس اين ترم آموزشگاه رو بايد برگزار کنم و اين ترمم با تموم خوبيا و بدياش تموم بشه , در کل ترم بدي نبود و از بچه هاش نسبت به ترماي قبليم خيلي راضيترم و چه دختر چه پسر بچه هاي گلي بودن ؛ اين هفته هم ازشون امتحان پايانترم مي گرفتم و هم بهشون چت کردن رو ياد ميدادم .
امتحان رو که خداييش خيلي باهاشون راه اومدم و به جون خودم استاد به گلي و خوش اخلاقي و باحالي من عمرا گيرشون بياد ( آره جون عمم ) ولي از امتحان که بگذريم و بريم سر اين قضيه چت که واسه خودش حکايتي بود بس باحال .
فقط دلم مي خواست قيافه اين بر و بچ رو وقتي که بهشون چت رو ياد ميدادم مي ديدين , عشق ميکردن وقتي که از دهن من کلمه زيباي چت در ميومد و وقتي که ياد گرفتن و چت ميکردن انگار که دنيا رو بهشون داده بودي .
پسرا که قربونشون برم بدون استثنا همشون فورا تو يه اتاق چت لنگر انداختن و مخ 7 , 8 تا دختر گرفتن به کار و فقط دلم ميخواست بودين و دروغايي که بار دخترا ميکردن رو ميديدن , وقتي از خودشون تعريف ميکردن فک ميکردي که تو دنيا فقط يه پسر با فهم و کمالات و زيبا وجود داره که اونم اين آقايون هستن و من موندم که چرا دخترا انقد زود باور ميکردن و يا شايدم اونام دروغ ميگن و ما پسرام خيلي زود باور ميکنيم ولي بايد اعتراف کنم که ما پسرا شيشه خوردمون خيلي خيلي بيشتره , آخ که چقدر ما پسرا پست فطرتيم !!! البته بلا نسبت منا , من که ماهم , الهي که قربون خودم بشم من !
ولي از يه چيز پسرا خيلي خوشم مياد و اونم اينه که وقتي که داريم با يه دختر چت مي کنيم خودمون رو نمي زنيم به کوچه علي چپ و به بقيه مثلا دروغ نمي گيم که نه , من با هيچ دختري چت نمي کنم . سر کلاسامم همينطور بود و با اينکه بعضي وقتا من کنارشون مي شستم حتي جلوي من به چت کردنشون ادامه ميدادن و نمي دونم که اسم اين کار رو بايد بذارم صداقت پسرا ويا پر رويي ما پسرا , تازه بعضياشونم بهم ميگفتن استاد اين دختره جوابمو نميده چي بهش بگم که جوابمو بده ؟!!
ولي دخترا نه , دخترا وقتي پيششون ميشستم خودشون رو ميزدن به کوچه علي چپ و انگار که اصلا واژه اي به نام چت رو نميشناسن و ولي همين که روم رو ازشون برميگردوندن بدو بدو تلپ ميشدن تو يه اتاق چت و اي ول پسربازي .
تازه بعضياشونم بعضي وقتا جرات پيدا ميکردن و با من شروع ميکردن به چت کردن و يه وقتايي هم شيطونيشون گل ميکرد و تيکه مينداختن ولي نميدونستم که بابا ديگه از شازده گذشته اين کارا .
ولي در کل خيلي باحال بود , مخصوصا وقتي که از اين اموت آيکوناي مسنجر واسشون مي فرستادم کلي هرهر مي خنديدن و سر به سرم ميذاشتن .
راستش رو بخوايد آخه زياد با من رو در بايستي ندارن و چون باهاشون اختلاف سني ندارم و بعضياشونم هم سن و حتي بزرگتر از منم هستن و کلي روشون بهم بازه و هر چيم که به آخر ترم نزديکتر ميشيم ماشاالله بيشتر با هم فاميل ميشيم .
ولي از اينا که بگذريم عذاب وجدان ولم نمي کنه ( بازم آره جون عمم ) , آخه مطمينم که از فردا همشون يه کارت اينترنت به دست ميرن دنبال پسر بازي دختر بازي و يا به قول معروف ميرن سراغ امر خير و بعد اين مامان باباهاي بيچارشون فک مي کنن که دسته گلشون داره در راه علم و کسب دانش قدم ورميداره ( حالا اين بار آره جون عمشون ) .
حالا اينجانب شازده به ملت غيور و شهيد پرور چترمون اعلام ميدارم که من اين هفته سي چل تا چتر فابريک و آکبند تحويل اين قشر فرهنگي و متدين جامه نمودم , باشد که موجب شادي عام و خداي تبارک و تعالي گردد ( بدوييد مخ هم رو بزنيد )


* اي ايهاالناس , اينجانب شازده عزيز شما امروز بعد ازآخرين کلاسم دارم ميرم مسافرت و يه 8 , 9 روزي نيستم , شماهام قول بديد تا من برگردم بچه هاي خوبي باشيد و کاراي بدبد نکنيد تا من دوباره بر گردم و از بيانات خودم شما رو مستفيض کنم تا رستگار گرديد .