Monday, September 04, 2006

بعضي وقتا

بعضي وقتا آدما چه سنگ دل ميشن , بعضي وقتا آدما چه از هم فاصله هاشون دور ميشه و بعضي وقتا آخ که چقدر دلم مي خواد زارزار گريه کنم و بنالم .
ولي حيف که مغرورم , حيف که سايبون خلوتي نيست واسه گريستن , حيف که چه سخته وقتي يکي گريه کردنت رو مي بينه .
بخدا چه کنم اشک امونم نميده .
دلم يه عالمه درد داره , ولي آخه به کي بگه و يا اگه بخواد که بگه چطور بگه درد دلي رو که نميشه گفت .
به شکرانه هنوز کسايي پيدا ميشن که يادي ازم بکنن و دوسم داشته باشن و واسم نگران بشن ولي آخه چي بگم بهشون .
راستش دلم واسه اينجا خيلي تنگ شده , مخصوصا واسه اون زموني که يه شازده گمنام بودم و هيچ احدي من رو نميشناخت و هر چي درد داشتم راحت تو اين صندوقچه دلم مي نوشتم , خيلي دو دلم , دو دل از اينکه در اينجا بمونم و يا شازده بودن رو ببوسم و واسه هميشه ... .
واسم خيلي دعا کنيد , واسه من , واسه خونوادم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home