Friday, November 17, 2006

اي خدا

بعضی روزا فکر می کنم بار گناهم , کاری کرده که رو سیاهم .
چرا آخه زندگی انقدر پستی و بلندی داره ؟ اونقدر که حتی نمی دونی الان تو پستی زندگی هستی یا تو بلندی , تا کارا یه خورده درست میشه و زندگیت رو غلتک میوفته یه هو یه اتفاق همه چیو داغون میکنه و همه ازت انتظار دارن که درکشون کنی ولی هیچکس پیدا نمیشه که واسه یه بار که شده من رو درک کنه

Saturday, October 07, 2006

توجه

اینجانب شازده , منزل تشریف ندارم ولی به جون اودم قول میدم که این دفه دیگه آدم شم و زودی برگردم پس لطفا پس از شنیدن صدای بوغ پیام یا شماره تماس خود را اعلام فرمایید , با تشکر !!!


* قصد دارم برگردم و همچون روزهای شیرین دور شما رو در کنار داشته باشم , نمی دونم , واقعا نمی دونم هنوز کسی شازده رو به یاد میاره و این پسر رو دوست داره ؟!! ولی من , شازده , هنوز همون شازده تا ابد ایرونیم .

Monday, September 04, 2006

بعضي وقتا

بعضي وقتا آدما چه سنگ دل ميشن , بعضي وقتا آدما چه از هم فاصله هاشون دور ميشه و بعضي وقتا آخ که چقدر دلم مي خواد زارزار گريه کنم و بنالم .
ولي حيف که مغرورم , حيف که سايبون خلوتي نيست واسه گريستن , حيف که چه سخته وقتي يکي گريه کردنت رو مي بينه .
بخدا چه کنم اشک امونم نميده .
دلم يه عالمه درد داره , ولي آخه به کي بگه و يا اگه بخواد که بگه چطور بگه درد دلي رو که نميشه گفت .
به شکرانه هنوز کسايي پيدا ميشن که يادي ازم بکنن و دوسم داشته باشن و واسم نگران بشن ولي آخه چي بگم بهشون .
راستش دلم واسه اينجا خيلي تنگ شده , مخصوصا واسه اون زموني که يه شازده گمنام بودم و هيچ احدي من رو نميشناخت و هر چي درد داشتم راحت تو اين صندوقچه دلم مي نوشتم , خيلي دو دلم , دو دل از اينکه در اينجا بمونم و يا شازده بودن رو ببوسم و واسه هميشه ... .
واسم خيلي دعا کنيد , واسه من , واسه خونوادم

Thursday, April 20, 2006

اين روزها


عشق , واژه اي که دانم , روزگاري , برحتم خواهمش کشت , در دل , تا ابد .
يگانه ام , چه با تو و چه بي تو , آنچه تنها برايت آرزومندم روزگاري خوش , فقط خوش , براي توست .

اين روزها اينگونه ام , بنگر
قلمم چه کند پيش مي رود , انگار
هر شعر باکره اي را سروده ام
پايم چه خسته مي کشدم , گويي
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زير نا کجا آباد


اگر روزگاري رسد که بر آنم کنند و ناخواسته وادارم بر اين کنند که جاده زندگيم را بي تو به آخر رسانم پس روز خداحافظي بر سرت قراني گيرم که به حق رحمت يکتا , يکتا نگاهدارت و اشکي از جدايي نخواهم ريخت که بداني تا چه حد سنگ دلم , و دانم که داني که نيستم .
بدرقه راهت آيت الکرسي کنم و آبي بر پشت پايت نريزم تا که چرخ گردون را مجاب بر برگشت ناخواسته ات نکنم .
آنچه دارم , يگانه هديه ايست که هنوز در کوله ام برايم بر جاي مانده , عشق , يگانه بازمانده از وجودم را به يادگار نثارت خواهم کرد و دانم که داني که فراموشت نخواهم کرد و دانم که فراموشم نخواهي کرد .
اي چرخ گردون , التماست کنم که افسار زندگي بر دستش ده که او به خدا داند که چگونه اسب چموش زمانه را به رام کند پس برش اعتماد کن و خنده را بر لبانش , تا ابد , جاري و يارش باش تا خشت خشت زندگيش را آنگونه که در خور وجود بي همتايش است سازد و بر فراز رسد .


به زودي , با غبايي نو , سبز , به سبزي زندگي تو , سپيد , به سپيدي صفاي وجود تو و قرمز به قرمزي گرماي دل عاشق تو باز خواهم گشت , پس تا آن روز , بدرود .

Sunday, April 16, 2006

نامه عمر به يزدگرد سوم و پاسخ يزدگرد به آن


متن ترجمه نامه عمر خليفه دوم به يزدگرد سوم ساساني و پاسخ يزدگرد به عمر .
نسخه اصلي اين نامه ها در موزه لندن نگهداري مي شود .

* از عمر بن الخطاب خليفه مسلمين به يزدگرد سوم شاهنشاه پارس
يزدگرد ، من آينده روشني براي تو و ملت تو نمي بينم مگر اينکه پيشنهاد مرا بپذيري و با من بيعت کني . تو سابقا بر نصف جهان حکم مي راندي ولي اکنون که سپاهيان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشي است, من به تو راهي را پيشنهاد مي کنم تا جانت را نجات دهي .
شروع کن به پرستش خداي واحد ، به يکتا پرستي ، به عبادت خداي يکتا که همه چيزرا او آفريده. ما براي تو و براي تمام جهان پيام او را آورده ايم ، او که خداي راستين است .
از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نيز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند ، بما بپيوند , الله اکبر را پرستش کن که خداي راستين است و خالق جهان .
الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاري بپذير, به راه کفر آميز خود پايان بده و اسلام بياور و الله اکبر را منجي خود بدان .
با اين کار زندگي خودت را نجات بده و صلح را براي پارسيان بدست آر, اگر بهترين انتخاب را مي خواهي براي عجم ها ( لقبي که عربها به پارسيان مي دادند بمعني کودن و لال) انجام دهي با من بيعت کن .
الله اکبر
خليفه مسلمين
عمربن الخطاب


* از شاه شاهان ، شاه پارس ، شاه سرزمينهاي پرشمار، شاه آريايي ها و غير آريايي ها ، شاه پارسيان و نژادهاي ديگر از جمله عربها ، شاه فرمانروايي پارس ، يزدگرد سوم ساساني به عمربن الخطاب خليفه تازيان ( لقبي که پارسيان به عربها مي دهند به معني سگ شکاري )
به نام اهورا مزدا آفريننده زندگي و خرد
تو در نامه ات نوشته اي مي خواهي ما را به راه راست هدايت کني ، به راه خداي راستينت ، الله اکبر، بدون اينکه هيچگونه آگاهي داشته باشي که ما که هستيم و چه را مي پرستيم ؟
اين بسيار شگفت انگيز است که تو لقب فرمانرواي عربها را براي خودت غصب کرده اي , آگاهي و دانش تو نسبت به امور دنيا به همان اندازه عربهاي پست و مزخرف گو و سرگردان در بيابانهاي عربستان و انسانهاي عقب مانده بيابان گرد است .
مردک ، تو به من پيشنهاد مي کني که خداوند يکتا را بپرستم در حاليکه نمي داني هزاران سال است که ايرانيان خداوند يکتا را مي پرستند و روزي پنج بار به درگاه او نماز مي خوانند , هزاران سال است که در ايران ، سرزمين فرهنگ و هنر اين رويه زندگي روزمره ماست .
زمانيکه ما داشتيم مهرباني و کردار نيک را در جهان مي پرورانديم و پرچم پندار نيک ، گفتار نيک ، کردار نيک را در دستهايمان به اهتزاز درمي آورديم تو و پدران تو داشتند سوسمار ميخوردند و دخترانتان را زنده بگور مي کرديد .
شما تازيان که دم از الله مي زنيد براي آفريده هاي خدا هيچ ارزشي قائل نيستيد ، شما فرزندان خدا را گردن مي زنيد ، اسراي جنگي را مي کشيد ، به زنها تجاوز مي کنيد ، دختران خود را زنده به گور مي کنيد ، به کاروانها شبيخون مي زنيد ، دسته دسته مردم را مي کشيد ، زنان مردم را ميدزديد و اموال آنها را سرقت مي کنيد , قلب شما از سنگ ساخته شده است , ما تمام اين اعمال شيطاني را که شما انجام مي دهيد محکوم مي کنيم , حال با اينهمه اعمال قبيح که انجام مي دهيد چگونه مي خواهيد به ما درس خداشناسي بدهيد ؟
تو بمن مي گويي از پرستش آتش دست بردارم ، ما ايرانيان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشيد و گرمي آتش مي بينيم . نور و گرماي خورشيد و آتش ما را قادر مي سازد که نور حقيقت را ببينيم و قلبهايمان براي نزديکي به خالق و به همنوع گرم شود . اين بما کمک مي کند تا با همديگر مهربانتر باشيم و اين نور اهورايي را در اعماق قلبمان روشن مي سازد .
خداي ما اهورا مزداست و اين بسيار شگفت انگيز است که شما تازه او را کشف کرده ايد و نام الله را بر روي آن گذارده ايد . اما ما و شما در يک سطح و مرتبه نيستيم ، ما به همنوع کمک مي کنيم ، ما عشق را در ميان آدميان قسمت مي کنيم ، ما پندار نيک را در بين انسانها ترويج مي کنيم ، ما هزاران سال است که فرهنگ پيش رفته خود را با احترام به فرهنگ هاي ديگر بر روي زمين مي گسترانيم ، در حاليکه شما به نام الله به سرزمينهاي ديگر حمله مي کنيد ، مردم را دسته دسته قتل عام مي کنيد ، قحطي به ارمغان مي آوريد و ترس و تهي دستي به راه مي اندازيد ، شما اعمال شيطاني را به نام الله انجام مي دهيد , چه کسي مسئول اينهمه فاجعه است ؟
آيا الله به شما دستور داده قتل کنيد ، غارت کنيد و ويران کنيد ؟
يا اينکه پيروان الله به نام او اين کارها را انجام مي دهند ؟ و يا هردو؟
شما مي خواهيد عشق به خدا را با نظامي گري و قدرت شمشير هايتان به مردم ياد بدهيد , شما بيابان گردهاي وحشي مي خواهيد به ملت متمدني مثل ما درس خداشناسي بدهيد, ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داريم ، تو بجز نظامي گري ، وحشي گري ، قتل و جنايت چه چيزي را به ارتش عربها ياد داده اي ؟ چه دانش و علمي را به مسلمانان ياد داده اي که حالا اصرار داري به غير مسلمانان نيز ياد بدهي ؟ چه دانش و فرهنگي را از الله ات آموخته اي که اکنون مي خواهي به زور به ديگران هم بياموزي ؟
افسوس و اي افسوس ... که ارتش پارسيان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خداي خودشان را اين بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولي اينبار با زور شمشير بايد عربي نماز بخوانند چون گويا الله شما فقط عربي مي فهمد .
من پيشنهاد مي کنم که تو و همدستانت به همان بيابانهايي که سابقا عادت داشتيد در آن زندگي کنيد برگرديد . آنها را برگردان به همان جايي که عادت داشتيد جلوي آفتاب از گرما بسوزند ، به همان زندگي قبيله اي ، به همان سوسمار خوردن ها و شير شتر نوشيدنها .
من تو را نهي نمي کنم از اينکه اين دسته هاي دزد را ( ارتش تازيان) در سرزمين آباد ما رها کني ، در شهر هاي متمدن ما و در ميان ملت پاکيزه ما .
اين چهار پايان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند ، زنان و فرزندان ما را بربايند ، به زنهاي ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنيزي به مکه بفرستند . نگذار اين جنايات را به نام الله انجام دهند ، به اين کارهاي جنايتکارانه پايان بده .
آريايها بخشنده ، خونگرم و مهمان نوازند ، انسانهاي پاک به هر کجا که بروند تخم دوستي ، عشق ، آگاهي و حقيقت را خواهند کاشت بنابراين آنها تو و مردم تو را بخاطر اين کارهاي جنايتکارانه مجازات نخواهند کرد .
من از تو مي خواهم که با الله اکبرت در همان بيابانهاي عربستان بماني و به شهرهاي آباد و متمدن ما نزديک نشوي ، بخاطر عقايد ترسناکت و بخاطر خوي وحشي گريت .
يزدگرد سوم ساساني

" برگرفته از سايت ايران ما "

Tuesday, April 04, 2006

آقا اجازه ؟


امروز , 15 فروردين , با کلي تاخير , سال نوت مبارک نازنينم !!!
راستش نميدونم اصلا چه مدلي مطلبم رو شروع کنم و همين اول بسم الله به تته پته افتادم , از بس که بخدا دودره باز شدم .
لازم نيس سرزنشم کني و فحش بهم بدي چون خودمم ميدونم دارم چه گندي ميزنم .
آدمم آخه انقد تنـــــــــــــــــــــبل ؟!
شرمنده ها , روم به تيفال , بلا نسبت شما , آخه آدمم انقد گ... ؟!
خداييش خودم داره از خودم حالم به هم ميخوره .
همه چيز رو فراموش کردم , همه کس رو فراموش کردم و شدم يه کبک .
امروز وقتي بعد از مدتها به اين خونه خرابه خودم سر زدم ديدم يه بنده خدايي , يا بهتر بگم يه دوست خوبي که نميدونم کيه اومده و روي من رو کم کرده و بهم سال نو رو تبريک گفته , راستش بدجوري اين جملش من رو تکون داد .
آره , شازده , کي بودي و کي شدي ؟
شدي آدمي که نه يادي از دوستاي گل قديميت مي کني و نه قدر اون دوستايي که داري رو ميدوني و با کردار زشتت بعضياشون رو خيلي تو اين مدت رنجوندي .
دعا کنيد , واسم دعا کنيد که آدم شم و دل هيچ نازنيني رو نشکنم .
از صميم قلب , سال نو مبارک بهترينم .

Wednesday, February 22, 2006

يک خواهش , يک تمنا و يک همت ملي


نازنينم دوست من سلام , سال گذشته گوگل هنگام عيد نوروز بنر سايت خودش رو تزيين به سمبل نوروز ايروني کرد و امسالم تمام ايرونياي دنيا در هر کجاي دنيا که هستن همت بر اين کردن که اين عيد رو بيش از پيش به مردم دنيا بشناسونن و هر چند ناچيز , قدمي واسه شناسوندن فرهنگ کهن اين سرزمين از ياد رفته کرده باشن .
لطفا واسه اينکه از گوگل درخواست کنيد که اين کار رو امسال هم انجام بده به لينک زير بريد و فرم مربوطه رو پر کنيد .
http://www.esfahanhost.com/nowrouz
ديريست که اقتدار بر کف داده ايم پس کمر بر همت از سبب آن کن که بر اريکه بار دگر تکيه زنيم .
شاد زي نازينين دوست من

Monday, February 13, 2006

شازده


شازده ام , هنوزم همون شازده تا ابد ایرونیم , قصد دارم بازم برگردم به بلاگستان .
روزی روزگاری لاگیدن عشقم بود و بلاگستان بهشتم , آره هنوزم یه بلاگرم و زندگیم بلاگستان .
خیلی از بهترین روزای عمرم , روزایی که با شما بودم و شما با من فاصله گرفتم ولی دیگه دوری بسه و میخوام بر گردم .
فعلا یه مقدماتی رو باید جور کنم و اگه خدا بخواد و دستگیرم باشه به کل می خوام اینجا رو همچون دلم زیرو رو کنم و وقتی این کار رو کردم میام که نه شما با من , بلکه من با شما نازنینانی باشم که همیشه به من لطف داشتید و دارید , یک کلوم ختم کلوم , عاشقتونم , یا حق .

Wednesday, January 11, 2006

رهگذر


آدمیان را روزی از خدا رخست است و گویند یا حق , رخستی ده تا در زمین گام نهیم ؛ پس رخست بر فرصت به استجابت رسد و همگان بر نوبت بر این اریکه قدم نهند و آن هنگام بوند پاک و زندگی چه زیباست .
آن هنگام که خرد است این بشر , همگان بر طلب بازیها و شیرین زبانیهایش چه فراوان دوستش دارند و سپس روزها گذرند و چرخ گردون شکل دهد آن را .
روزگار گذرد تا به آن گاه که فردی شویم , خوب , بد ویا زشت .
آرزویم بر این بوده است هماره , که رهگذری نباشم که ثانیه ای چند بر خاطره مانم و آن هنگام که در خاکم نهند ز خاطره روم همچون رهگذری که آن هنگام که بینیمش خاطره ای کوتاه بر ذهن ثبت کند و این خاطره چه زود از ذهن ما رخت بر بندد .
ندانم که بر چه مقدار بر این آرزویم دست یافته ام که دنیا را گذرگاه است بی شک , ولی آدمی را نباید که عابر بودن و ندانم که چه مقدار دل به دست آورده ام و چه مقدار دل را خرد و شکسته ام .

Thursday, December 08, 2005

زندگی
pedarbozorg