Wednesday, January 11, 2006

رهگذر


آدمیان را روزی از خدا رخست است و گویند یا حق , رخستی ده تا در زمین گام نهیم ؛ پس رخست بر فرصت به استجابت رسد و همگان بر نوبت بر این اریکه قدم نهند و آن هنگام بوند پاک و زندگی چه زیباست .
آن هنگام که خرد است این بشر , همگان بر طلب بازیها و شیرین زبانیهایش چه فراوان دوستش دارند و سپس روزها گذرند و چرخ گردون شکل دهد آن را .
روزگار گذرد تا به آن گاه که فردی شویم , خوب , بد ویا زشت .
آرزویم بر این بوده است هماره , که رهگذری نباشم که ثانیه ای چند بر خاطره مانم و آن هنگام که در خاکم نهند ز خاطره روم همچون رهگذری که آن هنگام که بینیمش خاطره ای کوتاه بر ذهن ثبت کند و این خاطره چه زود از ذهن ما رخت بر بندد .
ندانم که بر چه مقدار بر این آرزویم دست یافته ام که دنیا را گذرگاه است بی شک , ولی آدمی را نباید که عابر بودن و ندانم که چه مقدار دل به دست آورده ام و چه مقدار دل را خرد و شکسته ام .