Monday, August 15, 2005

بي شک آن بالا خدايي هست


اين روزا روزايي بود که همه پشت کنکوريا پس از روزها سختي و استرس به اونچه که مي بايستي ميرسيدن رسيدن و ديروزم که آخرين روز انتخاب رشته بود .
راستش چن روز پيش چيزي شنيدم که وادارم به نوشتن اين مطلب کرد .
اين روزا علاوه بر هوش و استعداد و زحمت کشيدن هر کي که پول بيشتري واسه کنکور خرج کنه ثمره بهتري ميبينه و مطمثنم کسي نيس که اين حرفم رو تاييد نکنه .
کلاسها و جزوات گاها ميليون توماني , ولي خبري شنيدم که واسم نتيجه شد که , نه , هنوز زحمت و استقامت و هوش و در آخر, از همه مهمتر لطف اون بالايي از اين جزوه هاي ميليوني مهمتره .
تو يکي از روستاهاي شمال دخترکي رو ميشناسم که از لحاظ مالي وضع خيلي بدي دارن به طوري که اون روزايي که برف سنگيني اومده بود سقفي واسه سر پناه نداشتن و حتي يه ليتر نفت هم نداشتن که خودشون رو گرم کنن و با کمک ديگرون زندگي رو به سر کردن و تو اين سالهاي گذشته تنها وسيله گرمايش خونشون يه چراغ بود به چراغ بود و يه چراغ .
سه چهار سال پيش تو اين خونه پسري زندگي ميکرد که با تموم اين کمبودا ساخته بود و با کوله باري داشتن کار کشاورزي رتبه 91 کنکور آورد ولي يه سال بعد از اون چراغ عمرش خاموش شد و تو يه سانحه رانندگي جونش رو از دست داد و حالا امسال خواهر کوچيک اون بازم ياد اون پسر رو تو دلها زنده کرد و رتبه 150 رشته تجربي رو اونم بدون داشتن کوچکترين امکاناتي بدست آورد .
دختري که مجبور بود روزا تو کاراي خونه و کاراي کشاورزي کمک کنه و از هر وقت ناچيزي که بدست مي آورد واسه خوندن درس استفاده کنه .
تنها امکاناتي که داشت چن کتاب کمک آموزشي بود که مدرسه در اختيارش ميذاشت و حالا اين دختر با اين همه رنج شده يه خانوم دکتر .
باور کنيد حتي وقتي به پدرش گفتن که دخترت چنين رتبه اي آورده گفته خوب چي کنم آورده که آورده و يعني حتي درکي از کنکور و اين رتبه نداشته تا بفهمه که دخترش چه کرده .
آره اون اين رتبه رو آورد بدون اينکه کسي مثل بعضيا بهش يه سيم کارت و گوشي يا سوييچ فلان ماشين رو هديه بده و تنها هديه اون مهر مادر و تبريک اطرافيان بهش بود .
يه دختر ساده با چهره اي کاملا روستايي , با لپايي گلي و چشموني آبي و يه مانتو و يه روسري ساده ساده ساده و اسمي به نام ندا با لهجه اي فارسي تو يه خانواده شمالي و باور کنيد انقدر سادگي از سر و روش ميباره که آدم به اين شک ميکنه که اون اصلا حرف زدن بلد يا که نه .
ندا شده اين روزا ورد زبون همه , مادرم با اينکه هيچ نسبت خوني با اين دختر نداره و فقط يه آشناست از خوشحالي داشت بال در مياورد .
و اون بالا بي شک خدايي هست .
خدايي که با ندا بود و با ندا خواهد بود همچون گذشته .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home