Sunday, July 17, 2005

فاطمه

از ما گذشت
بايد به ابر بياموزيم
تا از عطش گياه بميرد

به راستي کيست , آنکه چه صواب و چه ناصواب روايت بسيار رانند که زمين را نيافريديم جز براي محمد و کهکشان را نيافريديم جز براي علي و اين دو را نيافريديم جز براي فاطمه .
خدايا کيست مگر او که مرا درک در بزرگي اين روايت و اين بانو نيوفتد .
پدر رسول و شوي مولا فرزند قايم .
گويند مريم مقدس را که آن هنگام که به زيارت حق رسيد نظاره کرد بانويي را که فرشتگان ارج نهند فراوان و تعظيم کنند او را و اين در حايست که اين بانو هنوز قدم بر زمين ننهاده بود .
چگونه انساني را بدين درجه رسد که آرزو کنند مردمان را که اي کاش مادرم او ميبود , اي کاش حداقل بينيم او را در روز رستاخيز تا به لطف آن نور شفاعت بخشش ما را در بارگاهش راهي باشد و فرجي بر ما و گناهانمان گردد .

راستش هفته گذشته طبق معمول 26 سال گذشته تو خونمون مراسم فاطميه بود , آش فاطمه زهرا پختيم , اون روز دوشمع روشن کردم , يه شمع به نيت يه عزيزي و يه شمع به نيت خودم و تمام دوستايي که دوسشون دارم , شايد باورتون نشه ولي باور کنيد حتي اون دوستي هم که حتي فقط يکي دو بار به بلاگم سر زده بود و اسمش در خاطرم بود رو هم ياد کردم و از فاطمه زهرا خواستم که به هر اونچه که ميخواد برسه .
راستش من آدم خيلي مسلموني نيستم و خدا فقط ميدونه که چقدر گناه دارم و 24 ساعته فقط دنبال شيطنتم و نه خدايي و نه رسولي و فقط وقتي تو يه گرفتاري گير ميکنم تازه يادم ميوفته که خدايي هم همين نزديکيا هست .
راستش درسته اينطوريم ولي خيلي به نذر و نياز و کمک خواستن از لطف عزيزان خدا اعتقاد دارم و خيلي هم کمکم کردن و اميدوارم به بزرگواريه خودشون به فرياد هممون برسن .
ولي تو چي ؟ تو تا چه حد به اين چيزا اعتقاد داري ؟

* شرمنده دير آپ ميکنم , در اينکه من تنبل تشريف دارم که اصلا شکي درش نيست , ولي اين داداش کوچيکه من پروژه پايان ترمش رو داره با اين کامپيوتر انجام ميده و باور کنيد از صبح زود ميشينه پشتش تا آخر شب و فک کنم اگه راه ميداشت شبام ميبردش تو رختخواب و تا صبح بغلش ميکرد و ميخوابيد , هر چند که اينجانب تو اين يه قلم - کامپيوتر - حق وتو دارم و کسي بي رخصت من حق دس زدن بهش نداره - دمم گرم - ولي خوب گناه داره طفلکي آخه .
حال ميکنيد نه ؟ هميشه واسه همه چي يه بهانه اي بالاخره پيدا ميکنم !!!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home