Tuesday, March 29, 2005

جناب آقاي رييس جمهور , يک درخواست


جناب رييس جمهور , قريب به 8 سال از دوران رياستت مي گذرد و اين روزها روزهاي وداي تو با اريکه به نوعي سلطنت است .
آنچه هويداست و در اذهان عمومي بحث برانگيز , قولهاي بر جاي مانده و دست نخورده شعارهاي تبليغاتي توست .
تو نيز همانند ديگران با کولباري دبدبه و کبکبه و کوهي از شعار به ميدان آمدي و اين ملت , اين ملت به تنگنا رسيده از سبب نالايقي حکومت بر تو مهر تاييد پررنگي زدند و اينک خاتمي , بنگر , بنگر که آيا توانسته اي حق مطلب را ادا کني ؟
تا کي دروغ ؟ تا کي بسان کبک ؟
روزهاي آمدنت همراه بود با شعار آزادي بيان اين ملت .
چند سوال , پريزيدنت خاتمي :
آيا قبل از آمدن تو سرکوب قلم روزنامه نويسان آزادي گو بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت به چهار ميخ کشيدن مرد و زن حق گو بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت خفقان در دانشگاهها به لطف چوب بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت انباشته شدن خزانه نامردان از سبب خوردن حق يتيمان و مظلومان آريا بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت فشار زجر آور گراني و نابساماني اقتصادي بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت بر زبان جهانيان به آراياي مهد فرهنگ لقب بي فرهنگي و تروريست جاري بود ؟ بود .
آيا قبل از آمدنت شکم آقازادگان از خوردن حق ملت مظلوم عريض نشده بود ؟ بود .
و هزاران هزار بودهاي دگر که به والله مسوليد .
و اينک تو اي پريزيدنت خاتمي ؛
هشت سال را گذراندي و به اين عمر از چنگ بسان تير برفته بنگر , به اينک , به سال 84 بنگر و بسنج که کدامين يک از اين هزاران سوال و جور را توانستي مرهم گردي ؟
شعار تو اي خاتمي آزادي بود , خاتمي , تو خودت قاضي خودت شو قبل از انکه در دار مکافات يکتا بر تو قاضي گردند و در آن هنگام نه شعارهايت به فريادت رسند و نه آقازادگان و اين کردار توست و به والله که دار مکافات را سخت گذرد بر ظالمان و ياري دهندگان ظالمان و سکوت کنندگان بر ظلم .
اي جـــور مردان , تا کي به جـــور .
با گذشت 8 سال هم اينک نيز خرد کنند قلم نويسندگان کلمه ازادي را در دستانشان .
هم اينک نيز بر دار رود زبان اناالحق گو و مهر و موم گردد روزنامه و وب سايت و وب لاگ و هر آنچه که درش بتوان قلم براي آزادي راند .
هنوزم همچون گذشته مهر خورد بر دهان دانشجوي چرا پرس و هنوزم واژه کوي دانشگاه در ذهنها ياد آورد روزهاي تلخ را .
هنوز نيز و شايد به جرات بتوان گفت حتي بدتر از گذشته خزانه نابخردان و بي دينان از خدا بي خبر به زر انباشته گردد .
امروز نيز همچون گذشته مردمان وطنم از فشار گراني به سيلي سرخ کنند گونه را و سر به خجلت فرو افکنند در آن هنگام که کودک خردسال و جوان رعنايش از او حتي يک خواسته کوچک دارد , به راستي اين مادر و پدران کمر خم شده چه توانند کنند جز آه و خدا داند که چگونه تقاص کند ظالمان را از سبب اين آه .
هنوز نيز من ايراني , من مهد تمدن را جهانيان به اسم مهد بي فرهنگي و تروريست شناسند , مني که دم از گفتگوي تمدنها ميزنم و ولي هنوز به مردمان خودم حتي اجازه سخن نمي دهم پس چگونه دم از گفتگوي تمدنها زنم , بسي شرم است .
هنوز نيز آقازادگان تازه به دوران رسيده نافهم بر اريکه نشينند و فخر فروشند به عالمان در بند اين ملت .
پريزيدنت خاتمي , تو رييس جمهور محبوب من و مليونها ايراني بودي ولي بنگر که پس از گذشت هشت سال چه مقدار توانستي حق لطف بي کران ملت را پاسخي داشته باشي .
خاتمي را ملت مليوني خاتمي کرد پس خاتمي مردمي باش .
تو هنوزم در دل من و مليونها نفر جايگاه داري ولي خاتمي مردمان مظلوم من به شعارهاي تو نيازي ندارند .
تاملي عميق کن و ببين که چگونه رجاييها و گانديها جاودانه شدند و تو نکردي بسان آنان .
در روزهاي آخر حکومتت فقط يک درخواست کوچک از تو دارم .
خواهشي بسيار بسيار کوچک .
خواهشمند بر اين مساله که فقط يک روز زنبيلي به دست گيري و خريد چن روز قصرت را انجام دهي تا ببيني که تو و وزيران نالايق و بسيار نافهم و دروغگويت چه بلا آورده اند بر سر اين ملت ؟
اين روزها روزهاي عيد است خاتمي , مردمانت را کمر خرد شده و گونه فراوان سيلي خرده از جهت اندکي سرخي گونه در اين روزها .
کجاست آن کتاب قصه ؟ کجاست آن کتاب قصه اي که درش افسانه اي شيرين بود , افسانه اي که درش پادشاهي رخت رعيت بر تن مي کرد و به ميان رعيت قدم مي نهاد تا به شخصه لمس کند درد به استخوان رسيده را تا اندکي مرهم شود زخمهاي سر باز کرده را .
براي ما دم از اقتصاد نوين و شکوفا نزن که اگر تا به امروز نيز دوام آورده ايم از سبب موهبت الهي و داشته هاي اين سرزمين کهن بوده که تو و رييس جمهوران قبل از تو و بعد از تو از سبب نفت , نفتي به بشگه اي 50 دلار توانسته ايد دوامتان را حفظ نماييد .
اين خرد شما و آن وزيران نالايقتان نبوده , اين خزينه اين ملت بوده است و بس .
پريزيدنت خاتمي , گفته ام و باز گويم که حتي اگر يک بار دگر مجاز به کانديداتوري مي بودي باز بر تو رايم مي بود چون حداقل از ميان کانديدها برتري - نه اينکه از همه مردم برتري و خود خوب داني که در اين ملت فراوان کسان هستند که مستحق مسلم رياستند و از ترس به آنها ميدان ندهند - ولي باز تو رايمي در ميان اين چند .
خاتمي , دلم فراوان خون است , بر جدت تو را قسم که بر داد رس اين ملت را که مستحق بر اين ظلم نيستيم .
پس خاتمي ؛ مردمي باش و در اين مدت باقي مانده بر عمل باش و نه بر وعده .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home