Friday, February 18, 2005

يا حسين

نه نوحه خوانم , نه نوحه دانم و نه مرا خوش آيد از نوحه , اينکه گويم حرف دل است نه
نصيحت و پند و نوحه .
حسين را به واقع و به راستي که شناسد جز خداي حسين .
او که بر کف اخلاص نهاد فرزند و اهل و يار را .
من نوعي پر گناه و مرد دين نماي بي دين چه آينه در درک من گنجد که حسين را سبب چه
بود از جهت اين اخلاص که قطعه قطعه نمودند عزيز را و لب به شکوايه نگشود و هر چه
گفت مدح يکتا بود .
من چه فهمم که چه سخت است آن هنگام که بيني زجر طفل چن ماهه شيرينت را که لب خشکه
شده از سبب لاديني مردم بي خبر از عذاب و چه فهمم آن درد خنجر را که در قلب فرو رود
آن هنگام که فرزند , جگر گوشه چن ماهه را نامرد به تيغ گلو را زند چاک .
من چه دانم که پدر چه کشيد آن هنگام که فرزند نازنين شيرين کوچکش , در دستانش پرپر
گشت .
خدايا تو بر ما ببخش گناه را که به خودت قسم که دانم که مي بايست در رستاخيز پاسخگو
گردم آن طفل معصوم و پدر و هفتاد و دو يار را و چگونه در محضر از خجلت سر راست کنم
؟
خدايا تو به آنها بگو که بر ما ببخشايند گناهانمان را و بدانند که در قلب تک تک ما
جايگاهشان باد و درود گوييم و از سر اخلاص و عشق بوسه بر پاي تک تکشان زنيم .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home