Monday, September 13, 2004

مهمان مامان


اولندش که اي ايهاالناس ما بازگشتيم پس به حضور آييد تا افتخار شرفيابي عطا نمايم شما را .
واي که دلم واستون چقد تنگ شده بود , ميدونم , خودم خوب ميدونم بيشتر از اينکه شما دلتون واسه من تنگ بشه اين دل کوچولوي من که واسه شما نازنينام تنگ ميشه و بال بال ميزنه , وبلاگم خواننده زيادي نداره ولي دلم واسه همون چن نفري که از سر لطف و صفاشون بهم سر ميزنن خيلي تنگ ميشه .
راستش مي خواستم تو زموني که مسافرت بودم يه چيزايي بنويسم ولي خوب وقت نشد و اين فاميلامون خوب ما رو اين چن روزه مشغول کردن .
در کل بد نبود و جاي همتون خالي .
راستش بخوايد من عاشق مسافرتم و هيچي رو تو زندگي به اندازه مسافرت دوست ندارم و هميشه دوس دارم يا خونمون مهمون بياد يا خودم مهموني برم .
در کل چيزي که بهم ثابت شده و شايدم بگيد که حرفم خرافاته ولي باور کنيد که متولدين آذر تفريبا همشون عاشق مسافرتن و من يکي توشون ديگه نوبرم .
دومندش رو مي خوام از فيلم مهمان مامان شروع کنم که اين فيلم رو با کل فاميل يعني با شازده هاي ديگه تازه ساعت 2 نصفه شب شروع کرديم به ديدن , جالب اينجا بود که بعد فيلم مارمولک که از رو پرده سينما گرفته شده مثل اينکه ملت عادت کردن که فيلماشون رو به اين صورت تماشا کنن چون اين يکي هم از رو پرده فيلم برداري شده بود و خودتونم که ميدونيد که اين فيلم هنوز رو پرده سينماست و خدا ميدونه که اين کار چه ضرري به کارگردان و تهيه کننده اين فيلم و امثال اون ميزنه .
خوب ديگه چه ميشه کرد , ايروني هستيم و ايروني جماعتم که تو اين دوره زمونه نافش رو با دزدي بريدن , البته اين رو هم نبايد فراموش کنيم که وضع نابسامان و يا بهتر بگم افتضاحه مملکت که مردم رو وادار به دزدي کرده , بگذريم چون گوش شنوايي واسه شندين درد مردم نيست .
اين فيلم خيلي با مزه بود و اگه نديدينش پيشنهاد ميکنم که حتما ببينيد چون مرهمي ميتونه باشه واسه زخمهاي روزگار و مطمين باشيد که حتما شما رو وادار به خنده ميکنه .
ماجرا مربوط ميشه به مردم عامي , مردمي که خوب ميشناسيم و باهاشون و تو بينشون نفس مي کشيم .
اين فيلم در کنار داستان طنز خودش با زبون بي زبوني وضع طبقه نود درصدي مردم ايران رو نشون ميده .
آره , وضع نود درصد و نه وضع اون ده درصد مرفح و آغازاده و عمامه به سر رو .
نشون ميده که مردم ما واسه يه لقمه نون چي ميکشن و تنها دلخوشيشون تو زندگي ترانه هاي اون ور آبي و معرفتشون که به داد هم ميرسن .
به هم کمک ميکنن , نه واسه خاطر اينکه از زندگي واقعا لذت ببرن , بهم کمک مي کنن صرفا واسه اين خاطر که بتونن زنده بمونن .
اينجا يه جور جنگل , بايد واسه زنده موندن تلاش کني .
زندگيشون شده شرمندگي جلوي زن و بچه و همسايه و دلخوششيشون شده رقص و ترانه نازي جون .
تا اينجا اولندش و دومندش بود , پس بريم سر سومندش .
سومندش که من از شما دوستان ميخوام تقاضا کنم که بهم جواب بديد که اين جناب جاسبي يا همون حضرت آقاي رييس دانشگاه آزاد که به مانند ماري دور طلاي هنگفتي به نام دانشگاه آزاد مانند ماري حلقه زده اين پولا رو چي ميکنه و چرا کسي پيدا نميشه که از ايشون بازخواست کنه و بپرسه اين ميلياردها پول که از مردم بدبخت ميگيري چي ميشه و چرا هر سال اين همه افزايش شهريه داريم ؟
امسال هيچ ميدونيد اين حضرت آقا شهريه رو چقدر کردن ؟ شهريه ثابت شده 196 هزار تومن و شهريه هر واحد عملي 43 هزار تومن .
بخدا خيلي بدبختيم , خيلي , هيچکيم صداش در نمياد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home