Thursday, September 02, 2004

عذاب وجدان



تا يکي دو ساعت ديگه آخرين کلاس اين ترم آموزشگاه رو بايد برگزار کنم و اين ترمم با تموم خوبيا و بدياش تموم بشه , در کل ترم بدي نبود و از بچه هاش نسبت به ترماي قبليم خيلي راضيترم و چه دختر چه پسر بچه هاي گلي بودن ؛ اين هفته هم ازشون امتحان پايانترم مي گرفتم و هم بهشون چت کردن رو ياد ميدادم .
امتحان رو که خداييش خيلي باهاشون راه اومدم و به جون خودم استاد به گلي و خوش اخلاقي و باحالي من عمرا گيرشون بياد ( آره جون عمم ) ولي از امتحان که بگذريم و بريم سر اين قضيه چت که واسه خودش حکايتي بود بس باحال .
فقط دلم مي خواست قيافه اين بر و بچ رو وقتي که بهشون چت رو ياد ميدادم مي ديدين , عشق ميکردن وقتي که از دهن من کلمه زيباي چت در ميومد و وقتي که ياد گرفتن و چت ميکردن انگار که دنيا رو بهشون داده بودي .
پسرا که قربونشون برم بدون استثنا همشون فورا تو يه اتاق چت لنگر انداختن و مخ 7 , 8 تا دختر گرفتن به کار و فقط دلم ميخواست بودين و دروغايي که بار دخترا ميکردن رو ميديدن , وقتي از خودشون تعريف ميکردن فک ميکردي که تو دنيا فقط يه پسر با فهم و کمالات و زيبا وجود داره که اونم اين آقايون هستن و من موندم که چرا دخترا انقد زود باور ميکردن و يا شايدم اونام دروغ ميگن و ما پسرام خيلي زود باور ميکنيم ولي بايد اعتراف کنم که ما پسرا شيشه خوردمون خيلي خيلي بيشتره , آخ که چقدر ما پسرا پست فطرتيم !!! البته بلا نسبت منا , من که ماهم , الهي که قربون خودم بشم من !
ولي از يه چيز پسرا خيلي خوشم مياد و اونم اينه که وقتي که داريم با يه دختر چت مي کنيم خودمون رو نمي زنيم به کوچه علي چپ و به بقيه مثلا دروغ نمي گيم که نه , من با هيچ دختري چت نمي کنم . سر کلاسامم همينطور بود و با اينکه بعضي وقتا من کنارشون مي شستم حتي جلوي من به چت کردنشون ادامه ميدادن و نمي دونم که اسم اين کار رو بايد بذارم صداقت پسرا ويا پر رويي ما پسرا , تازه بعضياشونم بهم ميگفتن استاد اين دختره جوابمو نميده چي بهش بگم که جوابمو بده ؟!!
ولي دخترا نه , دخترا وقتي پيششون ميشستم خودشون رو ميزدن به کوچه علي چپ و انگار که اصلا واژه اي به نام چت رو نميشناسن و ولي همين که روم رو ازشون برميگردوندن بدو بدو تلپ ميشدن تو يه اتاق چت و اي ول پسربازي .
تازه بعضياشونم بعضي وقتا جرات پيدا ميکردن و با من شروع ميکردن به چت کردن و يه وقتايي هم شيطونيشون گل ميکرد و تيکه مينداختن ولي نميدونستم که بابا ديگه از شازده گذشته اين کارا .
ولي در کل خيلي باحال بود , مخصوصا وقتي که از اين اموت آيکوناي مسنجر واسشون مي فرستادم کلي هرهر مي خنديدن و سر به سرم ميذاشتن .
راستش رو بخوايد آخه زياد با من رو در بايستي ندارن و چون باهاشون اختلاف سني ندارم و بعضياشونم هم سن و حتي بزرگتر از منم هستن و کلي روشون بهم بازه و هر چيم که به آخر ترم نزديکتر ميشيم ماشاالله بيشتر با هم فاميل ميشيم .
ولي از اينا که بگذريم عذاب وجدان ولم نمي کنه ( بازم آره جون عمم ) , آخه مطمينم که از فردا همشون يه کارت اينترنت به دست ميرن دنبال پسر بازي دختر بازي و يا به قول معروف ميرن سراغ امر خير و بعد اين مامان باباهاي بيچارشون فک مي کنن که دسته گلشون داره در راه علم و کسب دانش قدم ورميداره ( حالا اين بار آره جون عمشون ) .
حالا اينجانب شازده به ملت غيور و شهيد پرور چترمون اعلام ميدارم که من اين هفته سي چل تا چتر فابريک و آکبند تحويل اين قشر فرهنگي و متدين جامه نمودم , باشد که موجب شادي عام و خداي تبارک و تعالي گردد ( بدوييد مخ هم رو بزنيد )


* اي ايهاالناس , اينجانب شازده عزيز شما امروز بعد ازآخرين کلاسم دارم ميرم مسافرت و يه 8 , 9 روزي نيستم , شماهام قول بديد تا من برگردم بچه هاي خوبي باشيد و کاراي بدبد نکنيد تا من دوباره بر گردم و از بيانات خودم شما رو مستفيض کنم تا رستگار گرديد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home