Monday, November 15, 2004

للمسلمينَ عيدا


ماه رمضونم با تموم خاطراتش به انتهاش رسيد و اميدوارم يه کمکي از گناهامون کم شده باشه هر چند که من بعد از اون قضيه تصادفم ديگه نميتونستم روزه بگيرم .
نکته جالب اين رمضون امسال اين بود که عيد فطر رو ديشب زودي اعلام کردن و بعد از سالها پدر ملت در اومدن امسال به خيري گذشت , اي ول پيشرفت .
راستش اين ماه زياد واسم خوب نبود , راستش درست روز اول ماه رمضون که نازنين خواهرزادم رو به دست خاک سپرديم و روز يازدهمش هم که خودم روونه بيمارستان شدم و رفتم تو کما , ديروزم که کامپولوتر عزيزتر از جانم رفت تو کما و معلوم نيس چشه چون اصلا کار نميکنه .
راستش جمعه اي واسه يکي از آشناها يه کامپولوتر توپ اسمبل کردم تو خونه و کلي باهاش حال کردم و فک کنم به اين کام خودم بدجوري برخورده خواسته حال من رو بگيره از اون موقع باهام قهر و منم تو اين هيرو ويري تمام پروژم تو اونه و پروژه اي رو که تا چن وقت ديگه بايد تحويلش بدم رو تقريبا هنوز دست نزدم و خدا خودش به خير کنه .
الانم رفتم گدايي و کامپيوتر داداشم رو عاريه گرفتم دارم چيز مي نويسم ولي به قول معروف هيچي کامپيوتر خود آدم نميشه .
* چن روز پيشم که اين ياسر عرفات عمرش داد به شما , راستش اين ياسر جون همون آدمي که ما سنگ کشورش رو به سينه ميزنيم ولي ايشون زمان جنگ ما با عراق طرف عرب رو گرفت و البته نشون ميداد بي طرف هستش ولي در باطن ... .
در اين که حق مردم فلسطين داره خورده ميشه شکي درش نيست ولي من اعتقاد دارم که تا حدود زيادي هم خودشون مقصرن و نظرم اين که ما هم بايد ازشون پشتيباني کنيم ولي نه تا اون اندازه که منافع مردم خودمون به مخاطره بيافته .
مردم خودمون دارن توبدبختي و فلاکت دست و پا ميزنن بعد اونوقت ما کاسه داغتر از آش شديم و هي فردين بازيمون گل مي کنه .
بخدا مطمينم که اگه ما جاي فلسطينيا بوديم به والله يه عرب هم پيدا نمي کردين که طرفداري ما رو بکنه و باور کنيد که تازه کمک م مي کردن که ما زودتر نابود شيم .
پنج شنبه اي داشتم با رفيقم قدم ميزديم که يه دفه دو نفر از صدا و سيما با دوربين و بند و بساط پريدن جلومون که آقا فردا ميريد راهپيمايي يا نه , ما هم که دهنم از تعجب باز موند گفتيم آخه کجاي ما به اين کارا مي خوره , برو بابا خدا روزيت جاي ديگه بده .
* راستي شرمنده , اين روزا نه وقت چنداني واسه نوشتن دارم و نه اينکه از سبک نوشتنم خوشم مياد , اين چن وقته خيلي دارم با نگارش افتضاحي چيز مي نويسم , خداييش از بس دغدغه فکري دارم اينجوري شدم , شما خودتون به بزرگواريتون ببخشيد .
* يه چيز ديگه تا يادم نرفته , نمايشگاه الکامپ نميايد , من ميرم شماهام پاشيد بياد بد نيستا .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home