Sunday, July 04, 2004

مصايب مسيح


مصايب مسيح


در آن شهري که مردمانش عصا از کور مي دزدند - منِ خوش دل محبت جستجو کردم

نمي دونم فيلم مصايب مسيح رو ديديد يا نه , فيلمي که در اون وقايعي رخ ميده که آدمي رو تکون ميده , وقايعي که خود همين انسانها پايه گذار و بانيش بودن و واقعا مصايب يعني چي ؟
مصايب فقط درد يک پيامبر نيست , مصايب درد يک قوم , يک قبيله و يا يک ملت است .
مصايب بيانگر روزهاي تلخ تسلط بي مسلکان مسلک نماست , مصايب جشنواره اي از خوي کريه انسانيست .
مصايب به سليب کشيدن حسنک ها و حلاجهاست .
حسنک وزيراني که به جرم راستين بودن ناراستين قلمداد شدند و به جور زمانه مردم عام و آن مردان دين نماي بي دين به چار ميخ کشيده شدند .
آنچه زيباست جلوه کمال و استقامت مسيح و مسيحيان است .
آنان بر سر دار ستم زمانه نيز با کلامي رسا و چهره اي فروزان بر آنچه به آن ايمان داشتند استقامت ورزيدند .
چرا ؟ چرا اينگونه بودند ؟ چرا آن هنگام که بي دينان از خدا بي خبر حلاج را مسله مي کنند آن مرد خدايي خون بر گونه ميمالد تا نشان دهد که گونه او هنوز گلگون است و سبب اين زردي گونه ترس از مرگ نيست بلکه آن خونيست که فراوان از وي ريخته شده .
سبب آن مسيح است که زنند و او ايستد , ايستد از بهر آنکه دليل خود را ايمان و ايمان را گفتار بارز خود مي داند .
مسيحي که با يک کلام خود را مي توانست از قيد هر چه درد است برهاند و به کمال آسايش رسد , پس چه بود دليل اين همه استقامت .
خداوندا , آن زمان که زنند و مسيحا و حلاجها و حسنکها از سر لطف بي کران خم به ابرو نياورند و باز نفرين نکنند اين مردم خام را که دليل اين خامي را صلابت در دين دانند که اينگونه زنند و خطا از آنان نيست و اين روش کورکورانه آنان است , اين جهل است که اين گونه به فراخي گستاخي کنند و دليل ديگر است که همگان به درستي به آن واقف نباشند .
مردماني که اينک اجازه دهند که مسلمانان را در هر کجاي دنيا به خواري شمرند و آن اسراييل و آن بوش به حق بي فهم بر جهان مسلط گردند و ما مسلمانان هنوز در مستحبات دين مشغوليم و از هر آنچه هر کس با مسيح دين و لاغيرآن بر سرمان مي آورد بي صدا و نفس در سينه حبس خموشيم .
بس خجلم که مسيح و امثال مسيح را بينم که براي سعادت من نوعي بي فهم چه زجري را بر خود متحمل مي گردند و من به سوي آنان سنگ نشانه ميروم .
من عامي که خدا را فقط با چشمان پي گيرم و هر آنچه به من تلقين کنند مي پذيرم در حاليکه آن احد خود آن بنده پيام آور است همانگونه که حيدر قرآن ناطق بود وعاميان کج پندار انکارش کردند .
زمانه مسيح مصداق بارز زمانه جور ماست .
زمانه اي که مردمان آن درد را تا استخوان حس مي کنند ولي اين بي خردان و من نيز هم , ظاهر را بينيم و از باطن مطلب رها و ترسانيم .
ترسان از آن جهت که ما را بزرگان مسلک ترسانده اند از فهم معني .
اي جور مردان تا کي به جور , تا کي بر اساس نابخردي اين سرزمين را بايد تکه تکه کرد ؟ به خود آييد .
به پاسداشت هر آنچه مي پرستيد و به آن ايمان داريد به فرياد اين ملت برسيد که به والله ما همان مردمي هستيم که 8 سال جور ظالم را دفع کرديم , پس به بزرگداشت اين ملت شما هم چهره اي نشان دهيد تا ايران به معناي کلمه ايران گردد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home